دختره دوست دوران دبیرستانم الان ازین بلاگرای خیلی معروف اینستاگرامه، بعد دوس مشترک داره با بیبی من، در این حد که میخام برم باز باهاش طرح دوستی بریزم که به بیبی نزدیک شم :))) اینقدر الاغم، ولی بعد فکر میکنه چون معروف شده رفتم سمتش نه من چون بیبی رو میخام میام سمتت، برا یه چه کار ها که نمیکنیم
دیشب مست کردم که نمیباید ولی به طرز عجیبی سیگار نمیکشم شد چهارمین روز. داشتم بیبی رو استاک میکردم، چیز جدیدی نیس، بنظرم کمتر خوشگل شده. البته هنوزم از من خوشگلتره پدرسگ
آقای دکتر کسشر ناراحت بود که دوستش رفته با دختری که دوست داشته و خب نرفته که باهاش! فقط با هم خوابیدن، اره به دوستات میدیم تم میذاریم چطور؟ و خب وقتی اینقدر ی هستی معلومه میریم با دوستت هرچند دوستتم کسشر بود. اینقدر بدم میاد توهم نخبه و نابغه بودنم برمیداره، قشنگ جز اهدافمه برم ایران اینقدر برینم به خودش و اعتماد به نفسش که بمیره.
بعد یه بار نشست توضیح داد «لیا من میشناسمت حتی میدونم تو چی دوس داری» گفتم چی دوس دارم؟ بعد همش کسشر غلط گفت. در واقع چیزایی که خودش دوست داشت رو گفت :))))))
اگه خدا بخاد امروز بلیطمو میگیریم برا ایران
خیلی دیروز غذا و الکل خوردم از عذاب وجدان میخام گریه کنم.
امروز عصر برم دیت؟ نرم؟ چه گهی بخورم اه حوصله هم ندارم دیگه هی میگم بذار برا ایران
درباره این سایت